سلام این متن درباره ماست در باره رداژ برندی که حتی برای تولید اسمش کلی وقت گذاشتیم خیلی بیشتر از چیزی که باید میبود.

اینم سایتمونه و میشه گقت این اولین محتوای رسمیه ماست

الان که دارم مینویسم هم خستم و هم کم انرژی اما مجبورم که بنویسم چون من نه تنها من مسئول موفق شدن خودم هستم بلکه من مسئول شیش نفر آدم دیگه هم هستم

الان که دارم مینویسم با اینکه میدونم محتوای خوب باید یسری نکات رو رعایت کنه از نظر ساختار برای سئو و زیبایی اما حقیقت اینکه فعلا نه بلدم و نه حوصلش رو داریم

همین الان تا اینجا که اومیدم با کلی هدف و آمال و آرزو اومیدم ما هفت نفریم که هممون به خودمون قول موفقیت دادیم اما نه موفقیتی که به قیمت پر کردن جیب خودمون و خالی کردن جیب دیگران باشه اتفاقا برعکس ما میخوایم که توی برند رداژ کلی اجناس خوب و با کیفیت رو بیاریم و به قیمت عمده به مردم بدیم به چند دلیل

اول اینکه ما توی فضای آنلاین داریم کسب و کار میکنیم و عملا هزینه خاصی نداریم
دوم اینکه این تیم هفت نفره ما تقریبا همه مون کسب و کار خودمون رو داریم و بیشتر دنبال جذب رضایت و جذب مشتری هستیم
سوم اینکه ما باید به اهداف بزرگی که داریم برسیم مجبوریم برسیم

حالا بریم یکم از خودمون برات بگم اما قبلش میخوام بگم ببخشی اگه هیچی توی سایتمون نیست چون حتی این سایت رو خودمون ساختیم و برای اینکه هزینه هامون رو توی شروع کار پایین بیاریم کار هارو بین خودمون تقسیم کردیم

من امیرحسینم که دارم مینویسم و این درحالیه که ما هنوز چهار تا محتوا توی پیجمون گذاشتیم.

ما معتقدیم اگه خدا بخواد خیلی راحت و به کمک اینستاگرام و سایت و شبکه های اجتماعی خیلی راحت موفق میشیم از کجا معلوم به قول یه پست توی اینستاگرام شاید اصن وقتی آرزوش میاد توی سرت خدا داره بهت مسیر رو بهت نشون میده و تو با انصاف و زحمت کشدین به دستش باید بیاری

خب بریم مرحله آخر قبل از معرفی خودمون هم شروع کنیم

داستان شروع ما

همونظور که گفتم و شاید خودتم بدونی ما هفت نفریم کن منم امیرحسین و همسرم و دوتا پسرام آیهان و هامین و همچنین دایی خانمم به قول ما دایی سعید و همسرش و تنها پسرش کیان
خب بزار برات اینجوری بگیم که تا حالا ما کلی کار ها انجام دادیم و نتیجه نگرفتیم اما همیشه مقصر نتیجه نگرفتنمون خودمون بودیم اما الان اومدیم که نتیجه بگیریم

داستان ما چطوری شروع شد؟ یبار که مثل همیشه پیش هم بودیم و درحال بازی بویدم بحث مسافرت شد که من و دایی سعید گفتیم بیا دست به یه کار بزرگ بزنیم و ریسک کنیم و هردوتامون ماشین هامون و بفروشیم و یک کسبو کار راه بندازیم توی حوزه پوشاک

قرار شد یه چای بزرگ رو توی کرمانشاه بگیریم و کارمون رو شروع کنیم. اما جای بزرگ یا باید پول پیش زیاد بدی یا کرایه زیاد و اومدیم حساب کتاب کردیم برای اینکه بتونیم از پس هزینه هامون بر بیایم باید شبکه های اجتماعی هم فعالیت میکردیم و قرار شد در کنار مغازه حضوری فضای سایت و شبکه های اجتماعی مثل اینستاگرام و غیره فعالیت کنیم…

خب نشتیم کلی حساب کتاب و دو دوتا چهار تا کردیم و به این نتیجه رسیدیم که مغازه خالی که نمیشه جنس هم میخواد، تبلیغ هم میخواد، دکور و خرید وسایل اولیه هم میخواد… هیچی دیگه کلا منصرف شدیم 😀

 

قرار شد بجاش بیایم توی همون فضای آنلاین کارمون رو شروع کنیم خلاصه دوتایی هرچی پول توی دست و بالمون بود گذاشتیم وسط و کارمون رو شروع کردیم چون کل پولمون حدود سی میلیون تومان بود مجبور شدیم که از جوراب شروع کنیم و بدون سود بفروشیم و کارمون رو شروع کنیم چون اینجوری احتمال داره مشتری های زیادی جذب کنیم و به ما و برندمون علاقه مند بشن البته که هنوز موفق به فروش نشدیم خخخخخخخخخ

 

 

خب دیگه حالا اعضای گروه رو معرفی میکنم از پیر ترین به جوون ترین
دایی سعید: با پشتکار و اراده و عاشق پوله و آدم پایه ایه

خانم دایی سعید: یه مادر قوی و باهوش که داره کمکمون میکنه

خودم: امیرحسین پسر خوبیم و به شدت اهل یادگیری و خانواده

همسر خودم: فرشته است ماه ماه چون ده ساله توی سختی ها کنارم بوده

آیهان: پسر بزرگمه قهرمان استانه توی آمادگی جسمانی و پسر جسور و جذابیه

هامین: لوس و بانمکه و مهربون

کیان : با اختلاف خنده رو و خوش اخلاق ترین فرد تیمه و خیلی هم شیرینه

 

خب دیگه اینم از ما و داستان شروع ما

برم هدف رداژ هم بهت بگم؟ میگم هههه

ما میخوایم توی زمینه های مد،زیبایی و سلامت فعلایت کنیم و استراتژیمون قیمت به شدت پایینمونه و قرار عملا با قیمت های خیلی پایین کمک کنیم به اوضاع بد اقتصادی خانواده های ایرانی

 

پس برند رداژ یه برند خانوادگیه برای خانواده های ایرانی دوست دارم مرسی که تا آخر خوندی
تاریخ نوشتن : امروز یکشنبه 16م شهریور

پایان.